جدول جو
جدول جو

معنی پلمب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

پلمب شدن
کنایه از بسته شدن، تعطیل شدن جایی
تصویری از پلمب شدن
تصویر پلمب شدن
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

بستن شیر یا خون مانند پنیر و نشاسته پخته و آب پخته کله و پاچه چون سرد شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلید شدن
تصویر پلید شدن
ناپاک شدن شوخگن شدن پلید گردیدن پلشت شدن نجس شدن
فرهنگ لغت هوشیار
کلکی شدن نوشته شدن تحریر یافتن نوشته شدن: مکتوبی که به عرض سه گز و در طول هفتاد گز که باب زر قلمی شده بود... ارسال نمود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملمع شدن
تصویر ملمع شدن
دوشن شدن درخشان گشتن روشن شدن درخشان شدن: (چو از عکس رخ آیینه حور ملمع شد فضای چرخ اخضر) (اختیار الدین روزبه شیبانی . لباب الالباب. نف. 60)، رنگارنگ شدن، پوشیده شدن روی فلز کم قیمت با فلز گرانبها تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشم شدن
تصویر پشم شدن
پراکنده شدن، پراکنده ساختن، جدایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم شدن
تصویر قلم شدن
کنایه از قطع شدن، بریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس شدن، سست و بی حال شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علم شدن
تصویر علم شدن
کنایه از مشهور شدن، معروف شدن، سرشناس شدن، برای مثال هر که علم شد به سخا و کرم / بند نشاید که نهد بر درم (سعدی - ۱۵۶)
فرهنگ فارسی عمید
سر شناس شدن نامی شدن مشهور شدن معروف گشتن، ظاهر شدن، اطلاق شدن کلمه ای به معنیی به سبب استعمال بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
بریده شدن شکستن بریده شدن قطع شدن: بخود پیچد فلفل از سواد خال هندویت قلم شد دارچینی از حدیث تندی خویت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
بی حس و حرکت شدن فالج گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم شدن
تصویر علم شدن
((عَ لَ. شُ دَ))
مشهور شدن، سرشناس شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلب شدن
تصویر قلب شدن
((~. شُ دَ))
دیگرگون شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لمس شدن
تصویر لمس شدن
((~. شُ دَ))
بی حس و حرکت شدن
فرهنگ فارسی معین